کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

سلام

الان یه چند وقتی میشه که این کلمه ها رو میگی :
بهت میگم برو بابا میگی : بدو باااااااااااا( bodo baaaaaaaaaaaaa )
من : ریحانه بگو نرو ریحانه : ندووووووووو!!!
من : ریحان بگو سیما ریحانه :میماااااااا

من : ریحانه بگو اسب ریحانه : ابس

دیشب وقتی تو بغلم بودی ومی خواستم ببرمت عوضت کنم می گفتم چشم دخترم می برمت عوضت می کنم میگفتی چش( چ با فتحه و ش با سکون)
این چند وقته اخیر که زود زود می رفتیم بیرون هی شالتو می ندازی دور گردنت و می گی بیم ددر: بریم ددر

( اونا ) رو بلدی و وقتی بخوای چیزی رو بهم نشون بدی می گی اونا و دیروزم یاد گرفتی کو ( کجا )

دیشب 90/12/28 نصاب اومده بود خونمون تا لوسترامونو نصب کنه خیلی طول کشید بابایی هم گفت بمونید امشب تموم کنید وگرنه اگه رفتید دیگه نمیتونم گیرتون بیآرم منم مشغول شام پختن بودم فدات بشم مامان گلاب به روتون پی پی کرده بودی و منم که سرگرم آشپزی بودم متوجه نشده بودم اومدی پیشم و بهم گفتی مامان پی پی نه یه بار بلکه چند مرتبه من هاح و واج بوم و دوباره ازت پرسیدم ریحانه چی می خوای بازم گفتی مامان پی پی با وجود اینکه خیلی خسته بودم اما همین که

بقیه اش در ادامه ی مطلب

ziba

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

بهم فهموندی که چیکار کردی خیلی خوشحال شدمو داشتم برنج آبکش می کردم کارمو انجام دادمو بغلت کردم و کلی ماچ بارونت کردم دخملم حسابی بزرگ شدی قوربونت برم امیدوارم که فقط همین یه بار تکرار نشه و بتونم خیلی زود از پوشک بگیرمت

ziba

پ.ن 1: سال نومي شود.زمين نفسي دوباره مي كشد.برگ ها به رنگ در مي آيند و گل ها لبخند مي زند و پرنده هاي خسته بر مي گردند و دراين رويش سبز دوباره...من...تو...ما...كجا ايستاده اييم.سهم ما چيست؟..نقش ما چيست؟...پيوند ما در دوباره شدن با كيست؟
دخترم تا چند ساعت دیگه سال 90 به پایان میرسه و سال جدید شروع میشه یک سال دیگه با شما بودن خیلی برام لذت بخش بود سالی پراز شادی و غم
دیشب یکی از قشنگ ترین شب های زندگیم بود ( بالا توضیح دادم ) آخه اینروزا برامون خیلی شیرین زبونی می کنی و حسابی واسه خودت بلا شدی

پ.ن2: شاید این پست آخر شد شایدم نه

پ.ن3: امسال خیلی دوستای خوبی پیدا کردم دوستتون دارم و
پس ای دوست خوبم
.
.
.


اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد. پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کن

ziba

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 10:21

سلام


دیشب ٢٦ اسفند 90 رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری ) آخه امسال سال تحویل پیشمون نیستن و میرن مشهد

شما هم مثه همیشه شیطونی می کردی و دوباره زن عمو اکرم شالشو سرت کرد و هی براشون دلبری کردی خداروشکر وقتی یخت باز میشه دیگه غریبی نمی کنی و هی با همه بازی میکنی دیشب وقتی زن عمو اکرم می گفت ریحان بیا بغلم زودی می دویدی و می رفتی بغلش

پریروز رفتیم ماهی  شکلکهای جالب و متحرک آروینسفره عید رو خریدیم و هی میری کنار تنگ ماهی  شکلکهای جالب و متحرک آروین

دیروز موقع تعویض آب شون دست می زدی تو ظرف و می خواستی بگیری شون بهت می گم ماهی چیکار میکنه هی دهنتو باز و بسته میکنی


ziba

ریحان عسلی

EXniniweblog.comEX

پ.ن ١: ای خدا چرا اینجا هوا سرده چرا بوی عید نمیآد خدا جون ناشکری نمی کنم اما خوشی عید به آفتابشه به صدای جیک جیک پرندهاست نه اینکه برف بیآد و هوا سرد باشه آخه دوباره چند روزه که هوا سرد و از دیشبم هوا برفیه

پ.ن 2 : لینک تکونی داشتم (دوستانی که حذف شدن ناراحت نشیدا دیدم میآم بهتون سر می زنم دیگه به ما سر نمی زنید یا هر چند وقت یه بار میآید گفتم هر وقت اومدید منم بهتون سر بزنم )

پ.ن 3: این پست آخر نیست اما دوست داشتم واسه ریحانه یه یادگاری بذارید ( یادمه این موقع ها که میشد بچه مدرسه ایی که بودم یه دفتر خاطرات داشتم که بین دوستام رد و بدل میشد واسه نوشتن خاطره اما حالا تکنولوژی پیشرفت کرده و ....)

حالا این خط های دفتر خاطراته ریحان عسلی

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 247 تاريخ : شنبه 27 اسفند 1390 ساعت: 2:24

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام
دیروز دومین حضورت در شب شکلکهای جالب و متنوع آروینچهارشنبه سوریبود پارسال 3 ماهه بودی و امسال 1 سال و 3 ماه قوربونت برم من ziba


دیشب رفتیم خونه ی مامان بزرگ ( پدری ) همه اونجا بودند بعدازظهرش نخوابیده بودی و تا نشستیم تو ماشین خوابت برد وقتی رسیدیم معصومه و علیرضا و عطیه جون ( دختر و پسر عموی ریحان ) داشتن ترقه روشن می کردند معصومه تا ما رو دید بال بال می زد و خیلی خوشحال شد و می خواست بیاد شما رو ازم بگیره که من گفتم خوابیده اونم اصرارمی کرد حداقل بذا یه بوسش کنم منم گفتم نه تو رو خدا بعدازظهر هم نخوابیده بعد گریه می کنه اما همینه که از ماشین پیاده شدیم بیدار شدی و بعد رفتی تو بغله معصومه جون
بچه ها اصرار می کردن که شمارو ببرن بیرون پیششون اما من می ترسیدم (آخه صبح هم حمومت داده بودم ) و بعد از کلی اصرار گذاشتم بری بیرون خلاصه منم با بچه ها اومدم بیرون و چند تا ترقه زدم و چند تا هم انداختم زیر پای عطیه و عمو یحیی اونا هم تا ترقه رو می دیدن پرت می کردن این ورو اونور کلی خندیدیم و شما هم یه گوشه بغله معصومه جون داشتی نگاه میکردی قوربونت برم که از سر و صدای این همه فشفشه  شکلکهای جالب و متنوع آروین و بمب هایی که می زدننمی ترسیدی و گریه نمی کردی

به قول ریحانه بدو بدو بیا بقیه شو در ادامه ی مطلب بخونید

EXniniweblog.comEX

اون شب خیلی آروم بودی و مثه همیشه شلوغ کاری نمی کردی زن عمو اکرم روسری سرت گذاشت و اصلا هم در نمی آوردی و رو پاش نشسته بودی و به ما نگاه می کردی اون شب یادم رفت دوربینمو ببرم وقتی روسری سرت بود خیلی خوشگل شده بودی راستی الهه جون و مادرشون ( خاله ومامان بزرگ امیر علی ) هم اونجا بودن و از الهه جون خواستم ازت عکس بگیره و برام ایمیل کنه آخرشب هم آجیل چهارشنبه سوری خوردیم و بعدبرگشتیمم خونه

ziba

اینجا قبل از رفتن به خونه ی مامان بزرگت

ریحان عسلی

اینم آجیلی که گفتم مامان بزرگ و زن عمو زهرا برامون آوردن

ریحان عسلی


پ.ن ١: چند شبه که به خاطر دندونات درست و حسابی نمی خوابی گلم و بی قراری می کنی سه شنبه ٢٣ اسفند ٩٠ دهمین مرواریدت هم در اومد عزیزمشکلکهای جالب و متنوع آروین ایشالا بقیه شون هم راحت در بیآن و کمتر اذیت بشی

پ.ن 2: بازم وقت نکردم همه ی کامنت هارو تایید کنم حتما در اسرع وقت تایید میکنم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 2:40

سلام

دیروز90/12/22 بازم برف اومد و هوا خیلی سرد بود هنوز چند تا کار نا تموم مونده برام یه دو روزی بود که اصلا حالم خوب نبود پریشب یکشنبه 90/12/21 از ساعت 4 صبح بیدار شدم همش سردم بود و به زور ساعت 7 صبح خوابم برد و صبح ساعت 10:00 هم با سر و صدای شما ریحانی بیدار شدم اصلا رمقی نداشتم دلم می خواست بازم می خوابیدی تا منم یکمی می خوابیدم

اون روز اصلا نتونستم دست به چیزی بزنم ( حتی غذا درست کردن ) بابایی هم که می گفت پاشو ببرم دکترحال اینکه لباس بپوشمو بریم دکتو نداشتم الان که بهتر شدم می بینم واسه خستگی و دست تنها این همه کار کردنه !!!

از 4 اسفند شروع کردم به خونه تکونی http://www.mobin-group.com/image/reg/images/7376IMAGE63372.jpg و هنوز کامل تموم نشدم نه اینکه خونه نا مرتب باشه ها ولی خوب باشما خیلی کارام وقت گیر میشن و دیر تموم میکنم هر سال یه هفته مونده به عید شروع می کردم و دو روز مونده به روز عید کاری نداشتم اما امسال دیگه ... نور علی نور

ziba


دیروز مامان بزرگت ( پدری ) به همراه زهرا خانم ( زن عموی ریحان) آجیل چهار شنبه سوری رو برامون آوردن دستشون درد نکنه

شکلکهای جالب و متنوع آروین

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان
آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش
و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم

چهارشنبه سوری مبارک


بعد از 4 ماه از آخرین مروارید هشتم بالاخره مروارید نهمی دیروز رویت شد ( از بالا نیش سمت چپ ) و از 8 دندونی بودن در اومدی هورا

ziba


ای نوازش تو بهترین امید زیستن

عزیزم هرچی بزرگتر میشی وابستگیم بهت بیشتر میشه قوربونت برم وقتی می خوابی دلم برات تنگ میشه و میآم توی خواب نوازشت میکنم و بوست می کنم و یه دل سیر بهت نگاه میکنم اما بازم سیر نمیشم

نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از تمام شعر های ناب
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من ترا به خلوت خدائی خیال خود :
« بهترین بهترین من » خطاب می کنم
بهترین بهترین من 15 ماهگیت مبارک

ziba

پ.ن: ممنونم از دوستان خوبم کامنت های پست قبلی رو در اسرع وقت تایید میکنم ماچ

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 244 تاريخ : سه شنبه 23 اسفند 1390 ساعت: 2:14


Monday Orkut Scraps, Myspace Graphics and Comments


تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسی شو !!!

تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون !!!

تا حالا دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره ؟؟؟

تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟ آخ که حرص آدم درمیاد !!!

تا حالا دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است ، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ می شیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی می میریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود !!!

تا حالا دقت کردین هر موقع دارین سشوار می کشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس می کنین یکی صداتون میکنه؟

تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت لخت بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟

تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بغلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن و میخندن ؟!

تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟

تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون !!!

تا حالا دقت کردین مغز انسان پر کارترین جای بدنه ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات می شیم !!!

ziba



کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت: 13:01

سلام

امروز می خوام از موضوعی برات بگم که تو پست قبلی می خواستم بگم اما به خاطر اون دو تا رویداد موکولش کردم به این تاریخ

دخترم گلم وقتی مامانی می خواد نماز بخونه همش می خوای چادرمو از سرم در بیآری تا اینکه چند هفته پیش که خونه ی مامان بزرگت ( پدری ) بودیم مامان بزرگ می گفت که من وقتی همه ی نوه های دختری به سنه ریحانه می رسیدن براشون چادر می دوختم

هر وقت برم بازار حتما براش پارچه می گیرمو می دوزم اما بعدش زن عمو بزرگت ( فاطمه خانم ) که ایشون هم خیاط هستن خبر دادن که من خودم واسه ریحانه یه چادر خوشگل دوختم و برات میآرم

تا ده روز پیش که بابایی چادرو آورد خونه تا بازش کردم قبل از اون فکر می کردم چادر سفید اما وقتی بازش کردم دیدم چادر رنگیه ( اینجا خانم ها توی مجالسشون بیشتر از چادر رنگی استفاده میکنن )

خوب دستشون درد نکنه هم خوش رنگه و هم خیلی به دخملی میآد یه روز که می خواستم نماز بخونم گذاشتم سرت و به زور تونستم چند تا عکس ازت بگیرم

http://shokati.ir/blog/wp-content/uploads/Untitled-2.gif

قوربونت برم من

ریحان عسلی

ریحانه ی اذان گو اینجا داری میگی الله اکبر ( البته فقط الله رو میگی)

ریحان عسلی

پ.ن : دیروز که با بابایی رفته بودیم وسایل بگیریم یه روز آفتابی بود اما آفتابش خیلی سرد بود مردم همه در تکاپوی خرید عید بودن و همه ی مغازه ها شلوغ بود

پریروز پنج شنبه 90/12/18 که می خواستیم بریم خونه ی عمو یحیی از یه قسمتی از بافت قدیمی شهر که می گذشتیم اکثر پشت بوم ها با فرش های شسته شده پوشیده شده بودند و حسابی نوید عید رو می دادند اما من موندم تو این سرما چطوری شستن

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 256 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 11:05

ziba

سلام
امروز می خواستم در مورد ... نگم بهتره تا چند روزه دیگه حتما برات آپش میکنم

امروز 18 اسفند 90 با دو رویداد مهم : اول اینکه امروز روز بوشهر نامگذاری شده و منی كه در غربت زندگي می کنم بيشتر قدر شهر و ديارمو ميدونم .

ziba

دلیله نامگذاری هم به خاطره قدمته یه مدرسه ست این دبیرستان اولین مدرسه به سبک نوین در جنوب کشور که قدمتش به 1278 هجری شمسی بر می گرده (دبيرستان سعادت با قدمتي بيش از 100سال) حالا یکم از بوشهر بگم برات :


شهر شهري غريب اما غريب نواز
بوشهر مردماني خونگرم و ساده دل دارد و بسيار مهمان نواز و غريبه دوست.ولي مهمان نوازي بوشهري ها چيز ديگري است چون اين مهمان نوازي همراه با غريب نوازي هم هست.اين موضوع را هركس كه به بوشهر آمده باشد، ميگه.



دل كندن از اين خاك سخت است

خاك گيراي بوشهر از ديگر ويژگي هاي منحصر به فرد اين سرزمين است.بطوري كه در بوشهر از هر قومي و هر استاني ميتواني پيدا كني كه ساليان سال در اين شهر زندگي ميكنند وعلي رغم كوچك بودن اين شهر و استان، و كمبود امكانات رفاهي( در مقايسه با مراكز استان ديگر)اين شهر را ترك نكرده اند و از زندگي در اين شهر رضايت كامل دارند.

به علت وجود پايگاه هوايي و دريايي در بوشهر، شايد حدود كمتر از نيمي، از جمعيت شهر بوشهر را نظاميان و خانواده هايشان تشكيل ميدهند كه تعداد زيادي از همين خانواده ها غير بومي هستند.بارها و بارها از زبان خود همين هموطنان عزيز شنيده ام كه قرار بوده براي مدت كوتاهي(مثلاً 2 سال) در بوشهر زندگي كنند ولي تا پايان باز نشستگي در بوشهر مانده اند و به بوشهر علاقمند شده اند.وعده اي بعد از بازنشستگي هم در بوشهر مانده اند يا با چشم گريان از بوشهر رفته اند.


پا مي گيره بند خاكش سي غريبه و خوموني اي تو پير دل شكسته ياد ايوم جووني

ziba


دومین رویداد هم 8 مارچ برابر با 18 اسفند روز جهانی زن این روز رو به همه ی شیر زنان ایران زمین تبریک میگم

چه حکایت جالبیست ! کلمه ی زندگی با ( زن ) آغاز می شود و کلمه ی ( مردن ) با مرد پس ببال به خودت که آغازگر زندگی هستی

روز جهانی زن مبارک


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 255 تاريخ : پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 2:01

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام

این روزا هوا بس نا جوانمردانه سرده سرمای امسال بی سابقه ست خدارو شکر تابستون دیگه فک نکنم مشکل کم آبی یا بی آبی داشته باشیم از بس که رحمت الهی زیاد بوده پارسال که من یادمه برف درست و حسابی نداشتیم و هوا از اسفند ماه سرد بود اما آفتابی و بدون بارش

پس شستن فرشا هم منتفی شد به ساله دیگه بعد از عید این طور که پیش میره عیدمون هم سرد و هیچ جا نمیشه رفت اصلا هیچ نشونه ی سال جدیدی اینجا دیده نمیشه

ریحانه هم ماشالا هزار ماشالا روز به روز شیطون تر و بلا تر میشی خوابت از دو بار در روز به یه بار رسیده

دیروز 90/12/15 داشتم ظرفارو می شستم دیدم یه چیزی تو دستته اما نفهمیدم چی بود تموم که شدم اومدم پیشت دیدم تایمر فره موقعی که داشتم فرو 51.gif تمیز می کردم در اومده بود انگاری خودت در آورده بودی و می خواستی بذاری سر جاش که هر چی تلاش کردی نتوستی و با کمک مامانی این کارو انجام دادی قوربونت برم که میدونستی ماله فر و هی تلاش می کردی بذاری روش بعد از گذاشتنه تایمرانقدر بوست کردم تا سیر شدم

اینروزا وقتی از خواب بیدار میشی و می بینی پیشت نیستم با گفتن مامان صدام میکنی و وقتی میآم پیشت دستاتو دراز میکنی که بغلت کنم قوربونه دختره گلم بشم قلب


پ.ن: روز شنبه 90/12/13 ساعت 13:30 یهویی تصمیم گرفتم که همه ی خانواده ی شوشو جان رو دعوت کنم به بابایی زنگ زدم و کم و کسریها رو گفتم وقتی زنگ می زدم به جاری هام قبول نمی کردن می گفتن تازه آشپزخونه تو تمیز کردی و نمی خواد مهمونی بدی بازم کثیف میشه دیگه من راضی کردم که نه باید بیآیید و فقط عمو اکبر _ عمو رحمان و عمو مهدی ینا نیمدن که ( عمو اکبر که آجیل فروشی داره و این روزا خیلی سرش شلوغه نزدیکای چهارشنبه سوری شکلکهای جالب و متنوع آرویناینجا خانواده ی داماد واسه عروسشون آجیل مخصوص می گیرن واسه منم همیشه مادر شوشو جان زحمت می کشن و میگیرن _ عمو رحمان مریض احوال بودن _ عمو مهدی هم که 2 شبه پیش که کشیک بودن آخه عمو مهدی جون کارآگاه جناییه می گفت امشبو می خوام زود بخوابم )

خلاصه اینکه اون شب خیلی خوش گذشت niniweblog.comکلی خندیدیمو خوش بودیم ریحانه هم واسه خودت هی دلبری می کردی و با بچه ها niniweblog.com بازی می کردی

فردای شب مهمونی که می خواستم جارو بکشم گفتم یه دفعه مدل پذیرایی رو عوض کنم و مبل ها رو جا به جا کردم اما بازم ریحانی ول کن مبل کنار پنجره نبودی و هی میرفتی پرده رو کنار میزدی دوباره باید جابه جا کنم و طوری بچینم که دیگه نزدیک به پنجره نباشه

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت: 1:50

 شکلکهای جالب و متنوع آروین
سلام
الانم که دارم برات این پستو می نویسم بابایی داره دنباله شارژر موبایلش می گرده گذاشته بودم روی اوپن میگه نیست نمیدونم مغزم هنگ کرده niniweblog.com که از دست شما ممکنه کجا گذاشته باشم دیگه برام اعصاب نذاشتی نمیدونم کارات طبیعیه همه ی بچه ها مثه شما اینقدر کنجکاو هستن یا خیلی شلوغی بریم سر اصل مطلب

این روزا هر چیزی رو که دور از دسترست روی بلندی می ذارم با بلند کردن پاهات خودتو آویزون می کنی و دست به همه چیز می زنی دیگه موندم niniweblog.com چیکار کنم اصلا هم دوست ندارم خونه رو خالی کنم و تبدیل کنم به مسجد

دیروز وقتی که شام خورده بودیم و می خواستم گاز رو تمیز می کردم یکمی سوپ باقی مونده بود ریختم تو یه ظرف کوچیکتر و گذاشتم روی کابینت رفتم که ظرف بزرگتره رو بشورم یهو یه صدایی اومد نگاه کردم دیدم ظرف سوپ برگشته روت با دستت کشوندی جلو و بعد خواستی برداری ...

تا اون لحظه رو دیدم اول خدا رو شکر کردم که سوپ داغ نبود دوم هم زدم تو سرم niniweblog.comکه ای خدا من از دسته شما چیکار باید کنم تازه کف آشپزخونه و رو فرشی رو شسته بودم

تو همین حین بابایی از سر و صدام اومد تو آشپزخونه و تا دید چی شده زد زیر خنده حالا منم دارم به ریحانه با اخم نگاه میکنم

بابایی تو رو برداشت و مشغول شستن دست و صورتت شد منم مشغول جمع کردن کار خرابیهات همینطور که داشتم با قاشق کار خرابی هاتو جمع میکردم بابایی که رفته بود تو اتاق تا لباستو عوض کنه سر و صداتون کل خونه رو برداشته بود بابایی با خوش رویی داشت خواهشت میکرد که ریحان جان یه جا بمونniniweblog.com تا بتونم لباس تنت کنه شما هم که هی از دستش در می رفتی

راستی شارژر هم پیدا شد رفتم از پنجره بارش برف رو نگاه کنم دیدم زیر پام یه سیم نگاه کردم دیدم شارژر موبایله بازم پا بلندی کردی و... خلاصه که این روزا هم داریمniniweblog.comباهات سپری میکنیم

شکلکهای جالب و متنوع آروین

تو این عکس هم خودتو آویزون کردی واسه برداشتنه ادکلنه من

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 276 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390 ساعت: 3:10

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام
چند روزه پیش که داشتم به کارای خونه تکونیم می رسیدم الان اصلا حضور ذهن ندارم ( معلومه که اون تسته بود که اگه اینارو پیدا .... دیگه آلزایمر نمی گیرید انگاری الکی بود هنوز دو ماه نشده آلزایمرگرفتم حالا چند ساله دیگه فک کنم اسم خودمم از یادم برهniniweblog.com ) چه شیطنتی می کردی واسه اینکه حواست رو پرت کنم آهان یادم اومد داشتی دست می زدی به پریز برق ( نه پس تست درست بود یادم اومد ) دستم رو گذاشتم رو بینیم و با اون حالت صدات می کردم زودی این کارم توجه شما رو به خودش جلب کرد و دیگه نرفتی سمت پریز گذشت گذشت گذشت ...

تا دیشب 90/12/09 داشتم تی وی نگاه می کردم و همین طور جلوم راه می رفتی یهو دستت رو گذاشتی رو بینی ات و گفتی مامان مامان و با اون صدای گرفته ایی که به خاطر گرفتن بینی ات تولید می شد خیلی لذت می بردی و هی پشت سرهم می گفتی مامان مامان ای جونم مامان به دورت بگرده من همین طور هاج و واج داشتم فقط نیگات می کردم زودی دوربین رو برداشتم ( جدیدا تا دوربین رو می بینی می خوای ازم بگیری و دیگه اصلا نمی ذاری ازت عکس بگیرم ) همینطور که راه می رفتی و مامان می گفتی به زور چند تا تونستم ازت عکس بگیرم یهو به خودم گفتم اه کاشکی فیلم ازت می گرفتم

می دونم که از این کار حسابی خوشت اومده حتما دوباره تکرار می کنی و اون وقت حتما ازت فیلم می گیرم

شکلکهای جالب و متنوع آروین

ریحان عسلی

پ.ن : کارام تا حدودی تموم شده و الان منتظرم هوا یکمی گرمتر بشه که فرش ها رو بشورم ( البته با کمک بابایی نمیدونم یکمی هم دو دل شدم شایدم بذارم واسه بعد از عید اما وقتی می بینم همه جا تمیز و مرتبه حیفم میآد فرش ها رو نشورم حالا ببینیم چی پیش میآد )

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 211 تاريخ : چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت: 2:01

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام
امروز می خوام عکس های 13 ماهگیت رو بذارم

شکلکهای جالب و متنوع آروین

وقتی عمه جون اومده بود تبریز خونه ی عمو یحیی دعوت بودیم همون روز تولد حامد و آقا یحیی بود شما هم در حال تماشای کیک که البته بیشتر می خواستی ناخونک بزنی

ریحان عسلی

همونطور که گفتم زهرا می خواست از این پالتوی تنیت واسه نی نی تو راهی شون بگیره اون شب هم خونه ی عمو رحمان دعوت بودیم

از اونجایی که از همون پاساژی که بابایی مغازه داره خرید می کردیم بعد از اتمام خرید یه سر رفتیم اونجا و تا بابایی رودیدی تحویل نگرفتیش چون تا حالا پشت میز و تو همچین جایی ندیده بودی اما یکم که گذشت وبه اصطلاح روت باز شد شروع کردی به همه چیز دست زدن

ریحان عسلی

بابایی زنگ زده بود که زود آماده شید می خواستیم بریم خونه مامان بزرگ ( پدری ) شما هم می خواستی همون موقع بخوابی منم دیدم اگه بخوابی دیگه نمی تونم لباس تنت کنم مجبور شدم که نذارم بخوابی
بعدشم که می خواستم ازت عکس بگیرم هرچی میگفتی بخند نازی ریحانی اصلا به حرفم گوش نمی کردی مثلا باهام قهر بودی

چون می دونستم ماشین برات گهواره ست و خوابت می گیره عذاب وجدان نداشتم که ای وای چرا نذاشتم بخوابی و همینکه سوار ماشین شدیم تا خونه مامان بزرگ خوابیدی عزیزم

ریحان عسلی

می خواستم ازت عکس بگیرم دادمت بغل عمو عبدالله بهش بگفتم یه جور بگیر که بتونم تنها از خودش عکس بگیرم عمو عبدالله هم که چقدر حرف گوش کن گفتش نخیر باید با ریحانه از منم عکس بگیری

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 224 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت: 1:35

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام

قوربونت برم من که کلمه های آسونی مثه آب و عمه رو نمیگی و کلمه های سخت تری مثه

شکلکهای جالب و متنوع آروین

ستاره: تتا teta)) و اینجوری میگی تتتتتتتتتت یکم می کشی و صداتو نازک میکنی بعد میگی تا
زهرا: زرا (zera) : ( ه ) شو نخونید و ( ر ( رو هم با تشدید بخونید
پتو ( pato) : واوش رو مثه او ( O ) انگلیسی بخونید
بالا : بالا و با دست اشاره می کنی به سمت بالا و معمولا با جیز رو نشون میدی
با : باز می ری کنار یخچال و همش میگی با
( ب ) با فتحه بخونید : برف _ بغل
پاپا دو معنی داره : جوراب و کفش
دودو : ( du du ) که الان درست میگی : دوغ و البته ( غ ) رو با صدای ( خ ) میگی
قار قار : گا گا
هیس رو میگی و وقتی من یا بابایی اسپری می زنیم صداشو تقلید میکنی و میگی پیس پیس ( س ) رو با نوک زبون میگی

دیگه چیزی یادم نمونده اگه یادم اومد بعدا می نویسم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 229 تاريخ : شنبه 6 اسفند 1390 ساعت: 1:46

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام  بالاخره بعد از مدتها تونستم خاطره همون روزتو تو تاریخ خودش برات بنویسم
امروز ٩٠/١٢/٠٤ خونه تکونی رو رسما شروع کردم و افتادم به جونه آ شپزخونه

آخرین باری که حسابی تمیز کردم اسفند ٨٨ بود یادمه صبحش رفته بودم باشگاه وقتی رسیدم خونه نمازمو خوندمو وشروع کردم به تمیز کردن از اون موقع تا الان درست 2 سال می گذره پارسال که 3 ماهه بودی و خیلی بهم وابسته بودی تا از کنارت می رفتم به کاری برسم شروع می کردی به نق نق کردن و اگر هم توجهی بهت نمی کردم آخرسر می زدی زیر گریه

دیگه پارسالم نتونستم آشپزخونه رو تمیز کنم تا امسال اسفند ٩٠اما به خودم خیلی امیدوار شدم خیلی کثیف نبود و سرامیکا بیشتر به خاطر دوده ی بخاری سیاه بودن که خیلی وقتمو نگرفت اما شما ریحانی هم خیلی خوب همکاری کردی اصلا باورم نمیشد صبح که زود بیدار شدی و ساعت 2 بعد از ظهر خوابیدی و من به خیلی از کارام رسیدم

وقتی هم بیدار شدی چون کف آشپزخونه رو من با رو فرشی پوشونده بودم که زیاد کثیف و خیس نشه که یه وقت سر نخوری وقتی دیدی که رو فرشی رو برداشتم ( البته یه بار هم که داشتم کف آشپزخونه رو دستمال می کشیدم و خیس بود یهو باز سر خوردی اما خیلی شدید نبود اما خوب گریتو 42 Orange Emoticonsکه کردی ) بعد که از خواب بیدار شدی دیگه می ترسیدی و نمی اومدی تو آشپزخونه اما یکم نق می زدی که اونم کم بود تا الان که ساعت 18:26 و دوباره خوابیدی و منم به خودم یکم استراحت دادم و اومدم که رویداد امروز رو برات ثبت کنم

ایشالا تا فردا که شستنی های آشپز خونه تموم شد یه روز هم به خودم استراحت می دم و از فرداش شروع می کنم به عوض کردن دکوراسیون پذیرایی

با وجود اینکه خیلی خسته مو کلی انرژیم تحلیل رفته اما وقتی می بینم آشپزخونم تمیز و با سلیقه شده کلی کیف میکنم

پ.ن : به دلیل اینکه از خواب بیدار شدی و اومدم که شیر بدم که بخوابی که دوباره بیآم ادامه ی این پست رو بنویسم و از اونجایی که دیگه نخوابیدی ساعت 19:23 وبلاگت بروز شد

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 241 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1390 ساعت: 19:48

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام
ای وای ریحانی خیلی شلوغ شدی صبح که از خواب بیدار میشی یه قیافه مظلومی داری هر کی ببینه میگه خوش به حالت ماشالا چه دختری همینکه به اصطلاح یخت باز میشه شیطنت هات هم شروع میشه

ای خدا چی میشد این روزا سریع می گذشتن و الان ریحانه 5 سالش بود من دیگه نمی خواستم بگم نکن مامان این خوب نیست و جالب اینجاست وقتی چیزی رو که به دردت نمیخوره رو ازت میگیرم عصبی می شی و عکس العمل نشون میدی اونم از نوع زدن به خودت هرچی حواست رو پرت میکنم اما فایده ایی نداره

الان یه چند وقته که پشتی کنار اوپن رو می ندازی و از روش می پری چه ذوقی هم میکنی هر چی میگم عزیزم نکن پاهات درد می گیره می افتی خطرناکه اصلا که اصلا گوشت بدهکار نیست

یکی از چیزایی که ازدوران نوزادیت دوست داشتی که الان شده جزء اسباب بازی هات تلفنه

گوشیشو تا اونجایی که کش میآد دنباله خودت می کشونی تازه یه وقتایی هم که داری می ری تو اتاق و گوشی رو به دنباله خودت می بری از اونجایی که با قدرت تمام این کارو میکنی وقتی به جایی گیر کنه و دیگه نیآد خودت می افتی منم غش غش می خندم و وقتی متوجه منی که دارم بهت می خندم اصلا خودتو نمی شکنی و با من شروع می کنی به خندیدن

یه ماجرا از این کاراتم بگم تا یادم نرفته وقتی از هریس داشتیم می اومدیم به سمت تبریز قبل از اینکه بریم خون ی خودمون اول رفتیم خونه ی مامان بزرگ ( پدری ) باید یه چیزی رو تحویل می دادیم چون دیگه وقته ناهار بود دیگه اونجا موندگار شدیم مامان بزرگ که خداییش خیلی خیلی شمارو دوست داره گوشی تلفن رو داده بود دستت تا مثلا الو کنی و یکم بازی کرده باشی نمیدونست که شما خودت تو خونه چه کاری با گوشی می کنی همین که گوشی رو گرفتی همینطور واسه خودت رفته بودی که یهو صدای مامان بزرگت اومد که ای وای بیآین تلفن رو از دست این وروجک بگیرید ( من و معصومه دختر عموت توی اتاق بودیم ) اومدیم بیرون من که برام تازگی نداشت اما مامان بزرگ و معصومه کلی به این کارت خندشون گرفته بود مامان بزرگ هم که ایشالا بزرگ بشی می بینی چقدر زن حساس و با سلیقه اییه در حالی که می خندید می گفت من دادم که الو کنه یهو گوشی رو گرفت و رفت ... خلاصه که هر چی از شیطنت هات بگم کم گفتم

اینجا هم رفتی رو مبل بشینی تلفن رو هم ....

ریحان عسلی

اینجا هم که در حال خرابکاری پشتی های مبل رو می نداختی و رفته بودی روی لبه ی مبل که بابایی اومده بود بگیرتت داشتی جیغ می زدی و می خندیدی چه سر و صدایی به راه انداخته بودی

ریحان عسلی

پ.ن 1: این روزا سرعت اینترنتم خیلی پایین اومده شما چطور دوست عزیز همین مشکل رو دارید ؟

پ.ن 2: پریروز 90/11/30 کمدمو که 1 ساعت فقط کاره تمیز کردنش برام بود 5 ساعت طول کشید

امسال خونه تکونی یه حال و هوای دیگه ایی برام داره دیروز 90/12/01 اصلا حال و حوصله ی تمیز کردن نداشتم از بس که شلوغ بودی تو رو خدا بذار به کارام برسم تازه امسال فرشم باید بشورم هی وای من !!!


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 228 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1390 ساعت: 2:08